
کتاب شش دُرنای سرخ
شیوری، شاهدخت کیاتا، رازی پنهان دارد. جادویی در رگهایش جریان گرفته که تابهحال آن را بهخوبی پنهان میکرده است؛ اما صبح روز نامزدیاش، کنترل خود را از دست میدهد. اول به نظر میرسد که اشتباهش موجب خوششانسی و مانع از ازدواجی شده است که او هرگز نمیخواست اتفاق بیفتد؛ اما همین باعث جلبتوجه نامادریاش، رایکاما میشود.
رایکاما هم جادوی سیاهی مختص به خود دارد، شاهدخت جوان را از قصر طرد میکند، برادرانش را به درنا تبدیل کرده و به شیوری هشدار میدهد که نباید در این مورد به کسی چیزی بگوید. چرا که با هر کلمه که از دهانش خارج شود، یکی از برادرانش خواهد مُرد.
شیوری، بیپول، ناتوان در حرف زدن و تنها، به دنبال برادرانش میگردد و در این بین پرده از توطئهای برای به چنگ آوردن تاجوتخت برمیدارد. توطئهای که حتی از خیانت رایکاما هم عجیبتر، حیلهگرانهتر، فریبدهندهتر و پیچیدهتر است. فقط شیوری است که میتواند اوضاع پادشاهی را مرتب کند؛ اما برای این کار باید درست به همان پسری اعتماد کند که تمام تلاشش را کرد تا از ازدواج با او سر باز بزند… و باید جادویی را که تمام عمر سرکوب کردنش را آموختهبود، در آغوش بگیرد… حالا بهایش هرچه که میخواست باشد.